مدال رنگی BlogAndPostTi پایان سال اول... - ...هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


...هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

یه جایی وا3 آروم شدن، حداقل برای خودم!

چرا باید ب طور ناگهانی و ییهویی احساس دلتنگی کنم!!

اونم وا3 دوستام ک همین دیروز دیدمشون! همین دیروز ک آخرین روزمون بود! 

همین دیروز ک ما رفتیم جلوی آبخوری و خیس کردیم کلی هم دیگه رو!!(اونم با روش های متنوع!)

همین دیروز ک اینقدر تو سالن امتحانات مونده بودیم ک دیگه خسته شده بودیم!! 

همین دیروزی ک خدا رو شکر(!) کسی گریه نکرد! و همه شاد بودن! وقت گریه نبود مایی که بازم خدا رو شکر 12 مرداد دوباره همدیگه رو می دیدیم!

آخ خدا چرا؟!؟! ینی از این موضوع اعصابم بسی خوووورد!!!>:-(

بگذریم... بعضی وقتا همه اینجوری میشن! و من الآن و در حال حاضر ب تنها جایی ک می تونستم پناه بیارم همین جا بود!

همین جا ک کسی هم نمیگه چرااااا؟!؟! 

آخیش کمی خالی دارم می شم! خوبه ادامه میدم!! ینی دیوانگی تا این حد!! من می دونم فشار امتحانات و ایناست روم!! 

هنوز نرفته فشارش!! تموم میشه بالاخره! ینی تموم شد دیگه! دلم نمی خواد ب آینده فکر کنم!

حال رو ترجیح می دم! یه دختر 15 ساله ک خوشحاله از رسیدن تابستونش!! فقط همین و بس!!

کاش هیچوقت آدما بزرگ نمیشدن! بزرگ نمیشدن ک از هم دور بشن!! 

اما...

دنیا می چرخد ، ما را می چرخاند و ما چرخانده می شویم.... پیر می شویم و او چرخش را همچنان می چرخاند...

 

سالن امتحاناتی ک قبل از هر امتحان دستامون رو می ذاشتیم رو هم و می گفتیم ما خووب می دیم!! شایدم نمی دادیم! اما دلگرمی خوبی بود واسمون!!

و یادش بخیر اون شکلات های لیمویی ک ب من می رسیدن! و گاهی اوقات اشتباهی ب فاطمه!!

و اون کارت های دانش آموزی ک من از زدنشون ب مانتوم متنفر بودم!! 

اما عجب روزایی بودن!!


نوشته شده در سه شنبه 93/3/20ساعت 10:33 عصر توسط me:D| نظرات ()



      قالب ساز آنلاین